دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۵ ۳۱ بازديد
مثل پرنده يي كه در شور مردنست
مثل شكوفه يي كه در شور ريختن
مثل همين پرنده ي خاموش كاغذي
انجا نشسته بود
نگاهش پرنده وار
و پشت او به باران
باران پشت پنجره باريد و ايستاد
من بيم داشتم كه بگويم
شكوفه ها از كاغذند
من بيم داشتم كه بگويم
پرنده را
نه سال پيشتر
توي بساط دستفروشي خريده ام
و چشم هاي او را
از شيشه هاي سبز تهي كرده ام
من بيم داشتم كه بگويم
اتاق من
خاموش و
كاغذيست
باران پشت پنجره باران نيست
باران پشت پنجره باريد
ايستاد
مثل همين شكوفه ي خاموش
مثل همين پرنده ي خاموش
آنجا نشسته بود
و پشت او به پنجره ي سبز
من بيم داشتم كه شبي
موريانه ها
بيداد كرده باشند