
دهيد مژده كه آمد بهار و گل خنديد
شكفت جام گل از شهد و شعر و نقل و نبيد
ز خواب سرد زمستان بـنفشه سر برداشت
تـرانه از لب ِخندان ِ آفـتـاب شنـيـد
تنور لاله برافروخت دل به دامن ِكوه
به روي دشت،شقايق،حرير سرخ كشيد
در آستانِ بـهاران ،صنـوبـر ِ پـايـيـز
لباس كهنه رها كرد و رخت نو پوشيـد
قباي غنچه دريد از عبور نرم ِ نسيم
تب ِ خـجالت ِشبنـم بـه روي لاله دويد
قدم به چشم شقايق نهاد شبنم و گفت
ازين دريچـه ، شكوه ِ بهـار بـايـد ديـد
دل از شرارت اندوه و غصه بيرون كن
كه نوبت ِطرب و شادي و نشاط رسيـد
مبارك است به همسايگان آينه پوش
طلوع ِطلعت ِنوروز و گل فشاني ِ عيـد
اي تازه تر از گل بهار ي
اي پنجره ي دل قناري
اي از تو تنور عشق سوزان
وي از تو چراغ دل فروزان
با دست تو لاله مي زند جام
لبخند شقايق از تو پيغام
گل گوشه اي از گل جمالت
آيينه كمالي از كمالت
هم محرم راز آبشاري
هم رمز طراوت بهاري
هر ذره تو را سپاس دارد
تا هستي خويش ، پاس دارد
اي در ازل و ابد هويدا
اسرار حيات در تو پيدا
پيداي هميشه بي نشاني
پنهان هماره جاوداني
هر جا چمني زند جوانه
دارد زتو بي نشان نشانه
بر عشق تو جان و دل گواهند
هر چند كه هر دو رو سياهند
من مست گلم اگرچه خوارم
چشم كرم از در تو دارم
بر بنده عنايت خدا كن
معشوق صفت مرا صدا كن
تا در صف عاشقان بمانم
پيوسته سرود جان بخوانم
هر چند در اوج اعتلايي
با راز دل من آشنايي
عفو تو كران نمي شناسد
پنهان و عيان نمي شناسد
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد