
آغاز آشنايي جلال آل احمد و سيمين دانشور به اتوبوس شيراز- تهران برمي گردد. آشنايي كه مشهورترين زوج ادبي معاصر را رقم زد. اين كه جلال و سيمين نامي در تاريخ ادبيات معاصر، دست و پا كرده اند به وجه وصلتشان نيست. البته زوج هاي هنري در هر زمينه اي، شرط اوليه ي مناسبي براي خبرسازي دارند. با اين حال فارغ از اتفاقاتي كه در زندگي اين دو نفر وجود دارد، مطرح بودنشان، به سبب زندگي مشتركشان نيست. وقتي جلال آل احمد از دنيا رفت، سيمين دانشور آنقدري پير نبود كه قيد زندگي مشترك دوباره را بزند. اين اختيار تنهايي، ناگزيري سنّ بالا نبوده است خصوصاً اين كه از زندگي مشترك با جلال، فرزندي، به دنيا نيامده كه يادگار زنده اي از جلال، انگيزه ي سيمين براي دوباره ازدواج كردن را از بين ببرد. نه جلال از نام سيمين بزرگ شده و نه سيمين به دليل همسري چون او، نامش در تاريخ ادبيات معاصر حك شده است. قلم سيمين و جلال با هم فرق دارد. از يك جنس نيست هرچند كه نمونه هاي ترجمه ي مشترك دارند ولي زبانشان، آدم هاي قصه هايشان شبيه هم نيستند. لحن آدم هاي قصه هاي جلال مثل خودش عاصي و طغيان گر است. به اين سادگي تن به شرايط نمي دهند و در اين تن ندادن، فكرهايشان را و مقاصدشان را بلند بلند تكرار مي كنند. اين فرياد زدن فقط براي باخبر كردن ديگران نيست؛ يادآوري شخصي است كه غرضشان براي خودشان فراموش نشود. اما آهنگ آدم هاي قصه هاي سيمين، بيشتر درگيريهاي شخصي است. از افعالي كه از آدم هاي قصه هاي سيمين سر مي زند. تحليل هاي دروني شان را مي شود فهميد. پيش از سيمين دانشور هيچ نويسنده ي زني كه آثار قابل بررسي داشته باشد، وجود ندارد بدون ترديد، سيمين دانشور به فضاي داستان نويسي زنان ايراني و هم داستان نويسي زنانه، مفهومي جدي داده است. زنانگي داستان هاي سيمين، به فمينيست رايج تعلقي ندارد. حق طلبي براي زنان، نوعي حقيقت خواهي است و در فُرم احقاق حقوق پايمان شده نيست. شايد اين نوع نگرش، به روانشناسي ارتباطي سيمين با جلال مربوط باشد. رضايت سيمين از جلال، منجر به تصور واقعي از شخصيت مردان است. اين كه حقوق مطالبه شده براي زنان، به وجه ويژگي هاي ماهيتي و ذاتي مردان نيست. چه، شاكله ي مردان درستكار در آثار دانشور ديده مي شود.
با اين همه، با وجود تلاش هايي كه از سيمين دانشور در تاريخ معاصر ادبيات ايران، سراغ داريم اما انگار قرار نبوده است كه مسير رشد داستاني در سيمين دانشور روندي يكدست داشته باشد- انتظار بود، سيمين دانشور بعد از سووشون(سياوشون)- رماني كه به هفده زبان ترجمه شد- باز هم، باني اتفاقات تاريخ سازي در ادبيات داستاني معاصر باشد- اين چند ساله ي اخير كه براي سيمين در بيماري و فراموشي گذشت، ملاك اين مسئله نيست.
وقتي اتفاق ويژه اي در عرصه اي هنري، به وجود مي آيد فقط خالق اثر در ادامه ي اين روند نقش ندارد. منتقدين، اهالي مطبوعات (مطبوعات به مفهوم عام، نه الزاماً بخش هاي ادبي و هنري)، مديريت فرهنگي و حتي نويسندگان هم نسل و جوان ترها در شكوفايي پديده ي نوظهور موثرند. منتقدين (اكثريت قريب به اتفاق) كه يا با شمشير آخته به جاي قلم هاي منصف مي نويسند و يا از سر شيفتگي نوشته هايشان به پيشكشي براي مدح تبديل مي شود. براي اهالي مطبوعات هم، پرداختن به ادبيات (از هر گونه اي كه باشد)، از دست دادن گيشه روزنامه فروشي ها خواهد بود. نويسندگان هم اگر قصد ادامه ي اين روند را داشته باشند به تقليدهاي ظاهري مي افتند و مسيري كه منجر به آن پديده بوده را مطالعه نمي كنند.
سيمين دانشور از ميان اهالي ادبيات رفت. اهالي ادبياتي كه كم دور هم جمع مي شوند. اگر هم دور هم باشند، پشت هم نيستند. اهالي ادبيات ايران، علاقه ي زيادي به تكنوازي دارند. هم نشنيدن ساز شخصي شان، حضور متحد در همنوازي ها را از بين برده است. حتي چند سال پيش هم براي احياي كسي كه، فضاي متفاوتي در ادبيات معاصر، به وجود آورده، دير بود.
اميد كه دوباره سيميني بدرخشد، سيميني كه سوسو نزند.
منبع : سايت تبيان