برف و كاج

مشاور شركت بيمه پارسيان

برف و كاج

۳۰ بازديد

 

بر سرت گرد نقره پاشيدند، مثل برف نشسته بر كاجي
مو به مو شرح جنگ‌هاي تو‌اند، پادشاهي اگرچه بي تاجي

از فتوحات رفته مي‌گويند، از شكستي كه خورده‌اي از عشق
در دلت گريه‌هاي مجنون است، در سرت نعره‌هاي حلاجي

تار و پودي به قيمت يك عمر، دار قالي نه! دار دنيا بود
بافت و بافت و بافت و بافت دست تقدير مثل نساجي

غير عزت چه خواست هركه نخواست؟ غير عزت چه داشت هركه نداشت؟
تو عزيز مني هنوز… هنوز … به چه چيزي هنوز محتاجي؟

كه توانسته با خودش ببرد همه‌ي آب‌هاي دريا را؟
من به يك اخم از تو خرسندم، صخره ام دلخوشم به امواجي…

سخت و سنگين اگرچه مي گذرد اين زمستان سرد و طولاني
من كه پشتم به بودنت گرم است، تو بگو چند مرده حلاجي؟


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد