دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۴ ۲۹ بازديد
آغوش تو درياست، باشي ميپرند از خواب
در بندر چشمان من صدها پري بيتاب
با من شبيه قايقي از نور ميرقصد
تا صبح بر موج نوازشهاي تو، مهتاب
لبهاي من دو ماهي قرمز كه ميلرزند
از ترس تُنگ و تور، از تقدير دور از آب
گرداب و توفان پيش روي ما فراوان است
دريانورد ناشيات را بيشتر درياب!
حالا كه بعد از سالها دريا فقط روياست
تو نيستي و من اسيرم توي اين تُنگاب
از من كسي اما به جز نام تو نشنيدهست
ماهي فقط ميگويد: آب آب آب آب آب آب