دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۴ ۳۰ بازديد
بغضي وزيد و در گلوگاه تو پيچيد
آواز «هيت لك» كه در چاه تو پيچيد
تا خون شب پاشيد بر نارنج خورشيد
در سينه هاي عاشقان، آه تو پيچيد
طرز زليخا داشت اندوهي كه ناگاه
ابري شد و آرام بر ماه تو پيچيد
بايد يكي اين را به يعقوبت بگويد
گرگي كه مي گويند در راه تو پيچيد…
يعقوب! من در خواب بودم آن شبي كه
در نيل شب فرياد جانكاه تو پيچيد
حالا كلاهت را خودت قاضي كن آيا
من گرگ هستم يا برادرهات يوسف؟