مثل آوازهاي عاشق تو در گلويم اگر قناري نيست
از غم غربت است همسايه! در قفس خواندن افتخاري نيست
صحبت از ميله هاي معروف است، يك نفر خواب آسمان مي ديد
غافل از اينكه زود مي ميرد بركه ي كوچكي كه جاري نيست
عشق يك اتفاق تكراري ست مثل «سيب از درخت مي افتد»
مثل سيب از درخت… اما نه! عشق محصول بي قراري نيست
كار حوا نبود شايد هم آدم از روز اول عاشق بود
[صحنه سازي بس است، يك جمله] در من احساس شرمساري نيست!
من شبيه پرنده اي بودم، به هواي تو پر زدم تا عشق
بعد از آن تازه باورم شد كه آسمان عكس يادگاري نيست
ماجرا ساده است باور كن، مثل فال تمام كولي ها
تو به فنجان من*… [نه، گريه نكن! اين غزل جاي سوگواري نيست]
آخر داستان ما مثل همه ي قصه هاي تكراري
ايستگاه قطار، يك چمدان… راستي اين كه بدبياري نيست؟
خواستي بعد از اين خودت باشي، به سلامت برو، خداحافظ
قهرمان تو زنده مي ماند، زخم اين دشنه نيز كاري نيست