شرح يك خودكشي

مشاور شركت بيمه پارسيان

شرح يك خودكشي

۳۰ بازديد

 

آهوي چشمهاي نجيبش رميده بود
دختر كه لاي ساتن و تور آرميده بود

روي حرير پيرهنش قطره هاي خون
چون لاله هاي كوچك وحشي چكيده بود

پروانه اي كه از شب اين قصه مي گذشت
از غنچه هاي روي لباسش پريده بود

وقتي كه مرد وارد اين اتفاق شد
تحقيق بازپرس به پايان رسيده بود

گفتند: مرد خانهء همسايه نيمه شب
آواز گريه هاي زني را شنيده بود

و روزنامه ها كه نوشتند: جسم تيز
رگهاي خونرساني مچ را بريده بود

خيس از مرور فاجعه در خود مچاله شد
ابري كه ناگهان به خيابان وزيده بود

ديگر به ابر خيس نمي شد كه گفت مرد
توفان انفجار به جانش دويده بود

رعدي زد و شكست سكوت گلوش را
ابري كه چون كوير، دلش داغ ديده بود

آمد و روي خستگي شانه اش نشست
پروانه اي كه از سر شب پر كشيده بود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد