بگذريم

مشاور شركت بيمه پارسيان

بگذريم

۳۱ بازديد

 

شب بود، باد ساكت و مغرور مي گذشت
مهتاب، شكل قايقي از نور مي گذشت

دختر كنار پنجره اش ايستاده بود
در كوچه اي كه سايهء ساطور مي گذشت

در باغ چشمهاي جوانش نسيمي از
رويايي عاشقانه و پر شور مي گذشت

انگشت روي شيشه كشيد و نوشت: كاش
يك شب فقط صداي تو از دور مي گذشت

يك شب فقط خيال كنم خواب ديده ام
در خواب هم خيال تو هر جور مي گذشت…

افتاده بود قايق كوچك ميان حوض و
د، خيس و خسته و رنجور مي گذشت

دختر نوشت: دست خودم نيست، من تو را…
اما نخواستم كه تو مجبور… گذريم!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد