برقصانم

مشاور شركت بيمه پارسيان

برقصانم

۳۱ بازديد

 

در جان من شرارت معصوميست وقتي غزل براي تو مي خوانم
وقتي كه رام دشت خيال توست تنها غزال روح پريشانم

روياي عاشقانهء مغموميست در ذهن دختران خيال من
در قاب خيس حافظه ام مردي مغرور و سرد خيره به چشمانم

دارد مرا اسير نگاه خود… دارم اَ… سير مي شوم از بس هي
مي پرسم از خودم كه چه مي خواهد با آن نگاه يخ زده از جانم؟

من فكر مي كنم «چه كسي را او …؟» او فكر مي كند «چه كسي را من…؟»
افسوس مي خورم كه نمي داند…، افسوس مي خورد كه نمي دانم..!

با آنكه از گلوي غزل هر بار فرياد مي زنم كه تو را من دوست…
دارم به ابتداي شما نزديك… داريد مي رسيد به پايانم

اين بار من -عروسك اين بازي- با ساز كهنه ء تو نمي رقصم
آقاي شعرهاي عبوس من! با ساز هاي تازه برقصانم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد