خاطره

مشاور شركت بيمه پارسيان

خاطره

۳۰ بازديد

 

باد شلال گيسوي زري اش
سبز، آبي، بنفش، روسري اش…

جاي خورشيد، سايه بر پلكش
جاي خورشيد، چهرهء پري اش-

را ببيني و عاشقش بشوي
يا شوي سخت مست دلبري اش

گونه اش سرخ، رنگ احساسي
كه تو همراه خود مي آوري اش

كند گلبرگ را و نيت كرد
مي بري با خودت نمي بري اش؟

مطمئن بود مي رسي از راه
مطمئن از خودش و برتري اش-

بر پري هاي شاعران جنوب
دختران رقيب بندري اش…

مطمئن از تو بود اما حيف
تو گرفتي چقدر سرسري اش

چشمهايي كه كار دستت داد
را سپردي به دست ديگري اش

«مي برد يا نه او…» كه با خود برد
باد گلبرگهاي آخري اش

دخترك رفت و ماند از او بر جاي
خاطراتي به رنگ روسري اش


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد