دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۳۳ بازديد
از سمت تو -قشنگ ترين سمت آسمان-
هر بار مي وزند به شعرم پرندگان
هر بار من پري… پَـ … پريـ … شانـه ات كجاست؟
هربار من پري ِ پريشان و تو همان
روياي كودكان پر احساس شعر من:
مردي كه رفته عشق بيارد به ارمغان
مردي كه در كتاب نوشتند مي رسد
با اسب، زير بارش باران بي امان
خط زد كسي به نام تو در سرنوشت من
جا مانده لاي دفترم آن مرد بعد از آن
هي مشق مي نويسم و هي پير مي شوم
هي تو هنوز هم كه هنوز است هي جوان…
از لا به لاي دفتر مشقي كه شب نبود
يك روز مي رسي، به من اما نه بي گمان!
و آن «يكي» كه اول هر قصه اي «نبود»
تا انتهاي قصهء ما نيز همچنان