دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۳۰ بازديد
بخت است اگر پرنده بميرد، سخت است اگر كه سنگ بماند
سنگي است دل سپرده ي باران، تا در كدام گوشه بخواند
درمانده، درشكسته به راهي، با ميخ نعل رهگذران خاك
روزي فتاده از سر كوهي، حاشا كه باز شعله فشاند
حاشا كه باز بر سر قله، باشد فرودگاه عقابان
حاشا كه باز خسته عقابي، بالي به دوش او بتكاند
سنگي است مانده بر كف بازار، شايد كه عاشقي رسد از راه
برداردش به گريه ببوسد، برقبر دلبري بنشاند
گاهي كه سنگ، سنگ ترازوست، بقال خبره ، خيره سوداست
خوش داردش سبك تر و كم تر ، تا هيچ ، هر قدر بتواند
سنگ است و سخت عاشق درياست ، ژرفاي آن سكوت شناور
يا اينكه بر كناره ساحل خود را رفيق موج بداند
با موج گام رهگذران سنگ، هر بار مي جهد به خيالي
بادا كه ماجراي جليلي او را به نازكي بشكاند