نشستهاند هزاران كتاب در قفسه
زبون و ساكت و پر اضطراب در قفسه
يكي بزرگتر از ديگران؛ قديميتر
ملقباند به عاليجناب در قفسه
مراقبش دو سه گردن كلفت دور و برش
كه تا تكان نخورد آب از آب در قفسه
خزانهدار عددهاي دولتش شدهاند
كتابهاي درشت حساب در قفسه
كتابهاي مقدس، كتابهاي ملول
خزيدهاند به كنج ثواب در قفسه
كتابهاي اصول و فروع بيداري
نشستهاند همه گيج و خواب در قفسه
نشستهاند دو زانو كتابهاي دعا
هزار وعدهي نامستجاب در قفسه
كتاب فلسفه با ژست عاقلانهي پوچ
نشسته محكم و حاضر جواب در قفسه
كتاب شعر دهن بسته است و توي دلش
نخوانده مانده غزلهاي ناب در قفسه
كتابخانهي تاريك و پردههاي عبوس
هواي مردهي بيآفتاب در قفسه
كبوتر دل دفترچههاي خاطره، خون
شكسته بال و غريب و خراب در قفسه
كپكزده رد دندان به نان خشك خيال
كپك دميده به بطري آب در قفسه
غروب، سكته و سيگار روشن شاعر
و رقص شعله و دود كباب در قفسه!