دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۲۵ بازديد
از حلقههايمان به در افتاد رازها
با قيل وقال بيثمر عشقبازها
دوشيد فتنهاي شتران دو ساله را
بر دوششان نهاد به بازي جهازها
شوخي شدهست و عشوه نماز شيوخ شهر
رحمت به بينمازي ما بينمازها
خيل پيادهايم، كجا بازگو كنيم؟
رنجي كه بردهايم ز شطرنجبازها
ماييم و زخم خنجر و دست برادران
ماييم و ميزباني اين تركتازها
در پيش چشم كوخ نشينان غريب نيست
از كاه، كوه ساختنِ كاخسازها
قرآن به نيزه رفت...خدايا مخواه باز
بر نيزهها طلوع سر سرفرازها
در گنبد كبود زمان ما كبوتران
بستيم چشم و بسته نشد چشمِ بازها
ما را چه غم ز هرزه گياهي كه سبز شد
بر خاكمان مباد هجوم گرازها