دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۳۰ بازديد
به صحرايي دگر خواهم نهاد امشب سر خود را
ز خاطر ميبرد اين رود وحشي بستر خود را
شبيه كودكي ماتِ خيابانهاي تهرانم
كه ناغافل رها كردهست دست مادر خود را
پشيمانيست پيشانينوشتم؛ پيش طالعبين
عرق ميريزم و پايين مياندازم سر خود را
زمين سنگ صبورت نيست، آه اي ابر سرگردان
مريز اين گونه زير دست و پا خاكستر خود را
زمين سنگيست، من خوابم نخواهد برد، ميدانم
ولي بالش نخواهم كرد بالِ پرپر خود را