دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۳۳ بازديد
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خويش با تو بگوييم مو به مو
از خار،گرچه گرد حرم پاك كرده اي
تا شام و كوفه راه درازي است پيش رو...
خون گوشواره ها زده بر گوشهايمان
صد بغض مانده جاي گلوبند در گلو
تنها گذاشتيم تنت را و مي رويم
اما سر تو همسفر ماست كو به كو
بي تاب نيستيم...خداحافظت پدر!
بي آب نيستيم ...خداحافظت عمو!
اي كاش ماجراي بيابان دروغ بود
اين حرف هاي مرثيه خوانان دروغ بود!
اي كاش اين روايت پرغم سند نداشت
بر نيزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
يا گرگ هاي تاخته بر يوسف حجاز
چون گرگ هاي قصه كنعان دروغ بود!
حيف از شكوفه ها و دريغ از بهار...كاش
برجان باغ داغ زمستان دروغ بود