دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۳۶ بازديد
هر شعر كه ميسرودهام بيتو، آويزهي گوشهاي كر بودهست
حالا كه عجيبْ شاعرم با تو، باور نكن آنچه معتبر بودهست
حوّا نشدم كه آدمم باشي شايد كه قديمتر از ابليسيم
«شايد» نه، كه «حتما» است اين قِدْمَت، پيش از تو و من كسي مگر بودهست؟
جانم به توان رسيد در حسّت، تا جسم من و تو محوِ معنا شد
جريان شديدِ اين همافزايي، از سرعت نور، بيشتر بودهست
فرياد بكش كه دوستم داري من هم بكشم كه دوستت دارم
در فرصتِ التيامِ دردِ ما، داروي سكوت، بياثر بودهست
هر نقطه كه در حضور هم هستيم شعريست كه انتشار خواهم داد
من در پيِ بازگفتنِ عشقم؛ شرحي كه هميشه مختصر بودهست