دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۰ بازديد
آسمان! حرف بزن جاي درختان خاليست
چاه خشكيد ببين كاسهي باران خاليست
ابر را پاره كن اي دست! كه بيآبانيم
خاك پوشيده زمين، دستِ بيابان خاليست
سر، نه! هر واحدمان، رأس، اگر ميشِمُري
خيلِ جمعيّتِ اين خطّه از انسان خاليست
به هياهوي صدايي همه برميگرديم
اسم عاميم كه در تذكره، جامان خاليست
خيمهاي نيست كه در سايهي آن جمع شويم
جاي خيام در اين نظم پريشان خاليست
عشق در كينهي پنهان خود آوارم كرد
در پي گنج نيا! خانهي ويران خاليست