دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۰ بازديد
چه نيازيست كه اين رود به دريا برسد
شب به شب ترسم از اين است كه فردا برسد
گريهي كوسهي غمگين، شده دريايي شور
شورِ اين گريه درآمد كه به دريا برسد
- اشكهاي تو، همه، نطفهي مرواريدند،
هق هقِ تو، كه به روياي صدفها برسد
كوسه! صياد ميآيد كه نجاتت بدهد
گريه بس كن كه به تو، چشمِ تماشا برسد
خاك، مرگ است تو در بستر من خواهي مرد
ساحلم، بر تنِ من، روزِ مبادا برسد
چه كنم با دل ساطوري ماهيگيران؟
چه نكردند كه كار تو به اينجا برسد؟
تكّه تكّه، تنت از تور ميآيد بيرون
وقت تشويش و تقلّا و تمنّا برسد
پيش دريا زدهها، بودنِ تو نابوديست
جز ضرر هيچ نداري كه به دنيا برسد
كوسه! از دور، تماشاي تو زيباتر بود
باز اگر هم به نظر، مرگِ تو زيبا برسد