دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۱ بازديد
كنار جادهي خاكي علامتيست كبود
درخت بود و نبود آن سياهْ خطّ عمود
يكي كه عكس خودش را گرفت و راه افتاد
به انتظار نشستهست در كنارهي رود
دهانِ بازتري خيره داد زد كه: به جز
دو چشمِ بسته چه ديديد در برابر دود؟
ـ نشد كه خوب بخوانيم خطّ آتش را
تمام منظره را مه كشيد ابرِ حسود
به دستهاي زمينگير همچنان ميرفت
به جز غبار چه باري به دوش جادّه بود؟