دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۱ بازديد
تا پري باز در صحنه اجرا كند نقش ابليسياش را
بيرمق گفت مرسي و... زد بر تنش عطر پاريسياش را
شيشهي گِردِ عطرش همان جام جم بود و ميديد در آن
سرگذشتي كه آغاز ميكرده فصل دگرديسياش را
پس نپرسيد آيا تني مانده تا باز بفْروشد آن را
لب، اگر تر كند، ديوِ سرما ترك ميزند خيسياش را
كوچه با آن همه خانه، بايد كنارِ خيابان بخوابد
شوهرانش نبايد ببينند حالا زمينليسياش را
پالتوهاي مردانه بياعتنا از كنارش گذشتند
برف پوشانده ديگر خودش را و آن عشقِ تنديسياش را