دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۰ بازديد
بايد خيالم برقصد تا شعرِ موزون بريزد
تا در رديفي منظم اين درد بيرون بريزد
دردي كه در آسمان است با من كه روي زمينم
مرثيه آغاز كردهست تا اشك گردون بريزد
با كينه كاري ندارم هرچند بغضم شده كوه
شايد كه از گريههايم دريا به كارون بريزد
من تشنهام ساكن عشق، عشق اين بيابان بيآب
آري محال است باران بر خاك مجنون بريزد
تا با جنون گريه كردم با ميم و نون گريه كردم
در عشق، خون گريه كردم خوني كه اكنون بريزد
از شب كه با داس ماهش در آسمان رعد انداخت
تا از سر ابر زخمي باراني از خون بريزد
نُون وَالْقَلَم بيصدايند با واو از هم جدايند
يعني كه مريم نبايد از اين قلم نون بريزد