دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۰ بازديد
تا پيكرم آغوشِ گرمِ ديگري شد
دستم گلويم شانههايم خنجري شد
از بس كه در انديشهي آتش فرو رفت
سلول سلولِ تنم خاكستري شد
جاي من اينجا نيست آنجا جاي من بود
بي آنكه باشم بودن من داوري شد
نقاشِ خود بودم ولي نقاشيام سوخت
مرزم قلم بومم زبان ما دري شد
من خواستم مثل خودم باشم ولي من
من، من نه؛ من، مريم نه؛ مريمْ جعفري شد