دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۲۴ بازديد
تا كه سر به روي پيكرم گذاشت جز قلم، سري به دست من نبود
هيچ درد سر نداشتم، اگر اين زبان سرخ در دهن نبود
دست بي اجازهي پدر، بلند واي از زبان تلخ مادرم
كاش در زبان مادريي من زن بنِ مضارعِ زدن نبود
مادرم وطن بگو كدام ديو بچههات را به مرزها فروخت
مادرم وطن بگو پدر نبود آنكه هرگز اهل اين وطن نبود
پاي حجلههاي خون، برادرم پاش را فروخت يك عصا خريد
او بدون پا به جشن مرگ رفت بس كه هيچ پايبندِ تن نبود
توي واژهنامه جاي جنگ: ننگ مينويسم و ضميمه ميكنم:
يادگار آن غرور له شده غير از اين پلاك و پيرهن نبود
زندگي بلاي بودن من است مرگ، جشن جاودانه بودنم
تا هميشه خواب ميشدم اگر ترسي از دوباره پاشدن نبود