دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۲۹ بازديد
مدتي هست كه بيگانهي هر دنيايي
شدهام، در تن خود نيز ندارم جايي
روح خود هستم و ديگر خبري از تن نيست
خبري نيست نه... تن نيست چه استغنايي
پاي فرداست كه امروز ندارم دستي
دست فرداست كه امروز ندارم پايي
نام او ننگم و ننگم شده نامش چه كنم
واي رسوا شدم از شهرت اين تنهايي
اُقِيانوس! برو... كوسه غرق كرده تو را
كه به مرداب خوشست اين پري دريايي