يازده ساله بودي آمده‌ام، يازده ساله است فرزندت

۲۶ بازديد

 

ظهرها گريه‌ام كه مي‌گيرد تلفن مي‌زنم به لبخندت

مشكل من فقط همين شده است كه بگيرم شماره‌ي چندت


سرِ كارَت نيامدم امّا دل من پشت ميز زنداني‌ست

تلفن را خودت جواب بده خسته‌ام از صداي هم‌بندت


دوست داري كه زودتر بروي تا بخواني نماز ظهرت را


صبر كن تا دقيقه‌اي ديگر، وقت مي‌گيرم از خداوندت


زندگي! خسته‌ام از اين تكرار، قلب من تير مي‌خورد هر بار

گوشي‌ات را سريع‌تر بردار، كُلت را وا كن از كمربندت


قطع و وصلي... دوباره مي‌گيرم آن زن بد صدا چه مي‌گويد:

عشق «در دسترس نمي‌باشد» چه كنم با گسست و پيوندت


نه عزيزم نمي‌رسيم به هم، 11 سال بين‌مان وقت است

يازده ساله بودي آمده‌ام، يازده ساله است فرزندت


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد