دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۵ بازديد
در وصلهي ديوار است، در خانهي تخريبي
سقفي كه جنون دارد، در حال سراشيبي
بيد است كه پوسيده، در بقچه كتابي نيست
هي منظره ميخوانم، با پنجرهاي جيبي
بردار خرابش كن، زندان مشبّك را
چون خستهام از بودن؛ از مردنِ تقريبي
تصوير جهان زن شد، جنگ آمد و مردش كرد
كافيست چه ميخواهي؟ از مادهي تركيبي
ميميري و ميفهمي، نه! مرده نميفهمد،
كرميست كه افتاده، در اين كرهي سيبي
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد