دايرهاي دورش ميكشي تا جدا شود از ديگران
مهار نميشود اما سلولي كه قصد ياغي شدن دارد
اطاعت از شيطان نيست:
تشنه شدن خيره شدنِ در آب
دستبند كار خدا نيست در كورهاي گداخته مياندازياش
در آغوش ميكشي آبشار را وَ شرشر آب خواب را
حاصلخيزتر ميكند
انگشت فرو بردنِ در آب حق من است
سوزن در پوست فروكردن و افشاندنِ آب انار
به صورت مردان غريبه ـــــ
حمل ستاره زغال سرخ چراغ قوه حق من است
تحويل تحول متحول
زنِ يك دل قطعا پيدا ميشود
با هزار و يك دل و قطعا تعقيب ميكند
صورتهاي جدي و جذاب را
پنج صبح رفتگرها خشخشِ جاروها.
صورتهاي جدي اما جا گذاشتهاند
ساعتهاي مچيشان را مردانه جا گذاشتهاند
تا پنج صبح
زن عاشق را در خواب جا گذاشته در آب در آكواريوم
سوا ميكند ساعتي از ساعتها را در آب در آكواريوم
صورتي از صورتها را سوا ميكند زنِ در خواب
و خيره ميشود به تعدد صورتها در آب عاشقِ در خواب
روي صحنه: زن «من» يكييكي
هريكي از دري از در به دري خارج ميشوند