مامور شهرداري از اينكه خودش را گره نزده به چوبه ي دار
كمي شرمسار بود
- چرا نزند ؟
- پس بزند ؟
بيخ گوش عين موش كوري كه كنار خيابان
پهن كرده بود بساطش را
گفتم : بكش - برو / نه اينتكه خجالت
كشيد / و با راه رفت
و من به جاي - براي او بودن اينكه بيفتم
افتادم در ته چاهي كه فقط براي خودم
كندم سرم را گذاشتم كف دستم كه فهميدم بدون عاشق بودن هم
شاعر 24 عياري هستم
تو مي توني ديگه با اسب آبي به درياچه ي قو هم بروي
كنسرت هاي بدون من اگرچه براي تو طعم خزه هاي دريا را دارند
نقشه اي هم براي سالن رقصي كشيده ام كه نپرس !
تا تو فقط روي صحنه برقصي
و من فقط - فقط براي تو كف بزنم
اما با فكر خرت و پرت هاي به جا مانده از آن دستفروش اول صبح چه كنم
كه مرا ميپيچاند در گردبادي كه اسم روزمره اش
سه چار قطره اشك ناقابل است
و براي او كه از قضا عصاي سفيدش را جا نگذاشته
و اول شب / براي او چه فرق مي كند ؟
به خانه پا گذاشته / چه قدر بايد گريه نكنم ؟
چه اتفاق هاي سفيد و سياهي كه سططح شهر را مي پوشانند از شبيه پوست پلنگ
تا ما اداي عاشق هايي در بياوريم كه درخت چنار را بر طناب دار
و ترجيح مي دهند ناظر اتفاق هاي نيفتاده اي باشند كه هر روز صبح
اتفاقا بر صحنه حاضرند
دستفروشان ميخكوب شده بر كناره ي ديوار
گرد فروشان چرا پا به فرار
نوار فروشاني كه بوي خلاف و خيارشور مي دهند
و شاخ نبات هايي كه در كار خير استخاره چرا ؟
خيابان ماند و من ماندم
رد شدم از چشم كور دستفروشي كه مرا مي پيچاند هنوز هم در گردبادي
كه در گلويم گير كرده
و رسيدم به تو كه مي خواهي با مرگ موش از هوش بروي در عزاي براي من
- حتما !
تو را سر راه پيدا نكرده ام كه بفروشمت به يه دونه انار / دو دونه انار
اي پسرك بومي !
تو پسر مادرم بودي اي كاش كه يواش يواش مي بردمت به خانه
و شانه مي كردم موهاي نه ديگر جوگندمي ات را
فلفل نبين چه ريزه
من در نقش چار دختر رعنا با دو دست خودم در چار گوشه ي تابوتت مخفي مي شوم
و به هيچ عنكبوتي اجازه نمي دم كه / خانم ! اجازه ؟
قبرهاي دو طبقه هم كه رو به بهشت باز مي شوند
راوي بعد از سكوت :
راستي اين شاعران چند شقه چه طور از تيمارستان ها / و دكه هاي قصابي
سر در مي آورند
اما از فكرخاي پخش و پلا شده شان / اصلا
پس عجيب نيست كه من
در يك دقيقه / نه اينكه دقيقا
هم با چند دانه انار سنگسارت كنم
و هم نثارت كنم شير مادرم را
كه اي كاش دختر مادرم بودي كه
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۵ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد