كاش مي شد ايستاد و فكر كرد

مشاور شركت بيمه پارسيان

كاش مي شد ايستاد و فكر كرد

۲۹ بازديد

 

مثل ِ يك زخم سياه و كاري ام
كه به درياي نمك افتاده ام

بين ِ اركان ِ نمازي بي وضو
در وجود ِ تو به شك افتاده ام

آه اگر چيزي نگفتم تا به حال
وحشتم از حرف ِ مردم بوده است

من يقين دارم كه عاشق نيستم
عشق يك سوء تفاهم بوده است !

چاه ِ چشمت عمق ِ چنداني نداشت
غرق ِ بغضم كرد ــ يك حفره ــ مرا

من به تو اسلام آوردم ولي
گريه در مي آوَرَد كفر مرا !

در قنوتي به بلنداي نگاه
زير بار ِ «ربّــنا» دستم شكست

عشق بعد از تو «سلامي» سرد شد
دل به هر آيينه اي بستم شكست

دستم از دستم رها شد ! گم شدم
در شلوغي هاي « الرّحمن ِ» تو

خسته ام از جاده ي بي انتهات
خسته ام از دور برگردان ِ تو

مي دوم بي اختيار و بي هدف
جبر ، خود را زير گوشم ذكر كرد

زندگي جاريست اما لحظه اي
كاش مي شد ايستاد و فكر كرد !


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد