دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۱ ۳۰ بازديد
مي روي بعد تو پاي سفرم مي شكند
مهره به مهره تمام كمرم مي شكند
مرگ مي آيد و در آينه ها مي بينم
زندگي مثل پلي پشت سرم مي شكند
چار ديوار اتاق از تو و عكست خالي ست
يك به يك خاطره ها دور و برم مي شكند
من كه مغرورترين شاعر شهرم بودم
به زمين مي خورم و بال و پرم مي شكند
نقشه ها داشت برايم پدر پيرم ...آه
بغض من پاي سكوت پدرم مي شكند
هيچ كس مثل تو در سينه ي خود سنگ نداشت
بعد از اين هرچه كه من دل ببرم مي شكند
مي تراود مهتاب و غم اين خفته ي چند پ
خواب در پنجره ي چشم ترم مي شكند ...