باز از آن كوچه گذشتم

مشاور شركت بيمه پارسيان

باز از آن كوچه گذشتم

۳۰ بازديد

 

نزديك غروب هيجان آور كوچه
من باز به شوق تو نشستم سر كوچه

گل هاي سر روسري ات مثل هميشه
زنبور عسل ريخته سرتاسر كوچه

از دوختن چشم قشنگت به زمين است
نقشي كه چنين حك شده در باور كوچه

اينگونه نگين در همه ي عمر نديدم
اينقدر برازنده بر انگشتر كوچه

«گل در برو مي در كف و معشوق ...» خدايا
من مست غزلخواني سكرآور كوچه

لب تر كن تا ور بكشد پاشنه اش را
بي واهمه يكبار دگر قيصر كوچه

من كشته ي اين عشقم و بايد بگذارند
فرداي جهان نام مرا برسر كوچه


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد