دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۱ ۳۱ بازديد
انداختي هر پهلوان را بر زمينت
با چشم هايت ، گوي هاي آتشينت
من باختم ايمان و عقل ناقصم را
وقتي قسم خوردم به زيتونت ، به تينت
لبْ قرمزِ چشم آبي گيسو طلايي
الحمد لله و ربّ العالمينت
الحمد للّهي كه مستم كرد از عشق
با پاي خود آورد تا ميدان مينت
بايد ببيني لحظه ي جان دادنم را
رگ هاي من ارزاني حمام فينت
آهوي جنگل هاي سرسبز شمالي
اي گرگ هاي بي سروپا در كمينت
با دوستانت دشمنم ، بيرون بياور
اين مارها را از ميان آستينت
اسطوره ي ناب غزل هاي مني تو
شهري خرابِ شعرهاي دلنشينت
صد نه ، هزاران لشكر از دل هاي زخمي
مانده ست پشت سايه ي ديوار چينت
نفرين به من ، نفرين به من ، نفرين اگركه
با من نباشد روزهاي بعد از اينت