بوي پيراهن مرا دارد دست هايي كه باز ولگردست

۳۰ بازديد

 

بوي پيراهن مرا دارد دست هايي كه باز ولگردست
دست هايي كه فكرمي كردم مثل مرهم براي هردردست

لحظه هايي كه بي تومي گذرند كندتر پيش مي روندانگار
لحظه هايي كه سم مهلك آن در رگ وخون من اثر كردست

كاش مي شدكه دست بردارند خاطرات گذشته ام ازمن
كاش مي شد... ولي چه بايدكرد رسم اين روزگارنامردست

داردازچشم هاي من هر شب اشك نه... سرب داغ مي ريزد
آتشي كه تو شعله وركردي ديگرامروز مثل يخ سردست

...بيست ونه سال مثل باد گذشت،بيست ونه سال مثل برق گذشت
بيست ونه سال... آه،اين دختر چه بلايي سرمن آوردست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد