
مرتضي كاخي پژوهشگر ادبيات فارسي و صاحب كتابهاي، روشن تر از خاموشي: برگزيده شعر امروز ايران، باغ بي برگي: يادنامه مهدي اخوان ثالث، قدر مجموعه گل گزيده غزل هاي معاصر، صداي حيرت بيدار و كتاب هاي پژوهشي ديگر در زمينه شعر فارسي است. متن زيرگفتگويي است درباره غزل معاصر با مرتضي كاخي.
غزل چيست و در روزگار ما چه جايگاهي دارد؟
غزل از دير باز در ادبيات شعري ما جايگاه بسيار والايي داشته و سنت شعري كهني است كه همچنان نو و تازه مينمايد. غزل كهنه و ماندگار فارسي از رودكي شروع ميشود و به قول شاعر. غزل رودكي وار نيكو بود. غزل شعري است كه محصول خلاقيت و نبوغ و سنت و فرهنگ ايراني است و فروكاستن آن به شعري عاشقانه، اجحاف در حق اين قالب است. غزل در دوران معاصر نشان داد كه ميتواند بستري براي طرح اعتراضيترين شعرهاي ما باشد.
در دوران معاصر غزل چه شكلي به خود گرفت؟
همان غزل رودكي وار امروز با يك نوع نگاه تازه در اشعار شاعران امروزي ديده ميشود. كساني چون امير فيروز كوهي، رهي معيري، هوشنگ ابتهاج، سيمين بهبهاني، حسين منزوي، قيصر امين پور، شفيعي كدكني، اسماعيل خويي و تا حدودي اخوان ثالث كه آنها با يك ميانه روي بين مدرن و كلاسيك و با يك نگاه تازه غزل سرودند.
به عنوان داور جشنواره فجر نظرتان در مورد غزل سرايان نسل جوان چيست؟
اخيرا كه داور جشنواره فجر بودم بسياري از سرودههاي جوانان شاعر همين روزگار را مطالعه كردم و به نظرم رسيد سرودههاي امروزي اين جوانان را ميشود در سه دسته تقسيم بندي كرد. دسته اول كساني هستند كه تلاش ميكنند به همان سبك كهن غزل بگويند. اين گروه با همه تلاشي كه دارند اما مايه چنداني در كار شان نيست. چون برداشتهاي عميق از غزل كلاسيك ندارند و گويا مطالعاتشان در حوزه غزل كلاسيك محدود است. بيشتر غريزي و ذوقي غزل ميسرايند. اما دسته ديگر شاعراني هستند كه به سهراب سپهري و سنت شعري او بازگشت كردهاند. زباني كه از معناي حقيقي كلمات صرف نظر ميكند و براي كلمات به دنبال معناي مجازي ميگردد و معناي مجازي را پيشنهاد ميدهد. مثلا تركيب شعري دل خوش سيري چند. بعضي از اين تشبيهات خوب از آب در ميآيد و معنايي هم ميدهد اما خيلي از اين شاعران نتوانسته بودند آن چيزي را كه ميخواستند برسانند. دسته سوم هم شاعراني هستند كه شيوه حسين منزوي را دنبال ميكنند. اما اينها هم باز به سطح چيزي كه ميخواهند نرسيدهاند. اما همين كه در اين روزگار با نگاه كلاسيك، مدرن و يا پست مدرن غزل ميسرايند و فهميدهاند كه غزل شعر فارسي است بسيار جاي تقدير دارد.
به نظر شما فصل غزل سرايي به سر آمده است؟
عدهاي ميگويند غزل شعر زمان ما نيست. در جواب اين دوستان بايد بگويم. اين افراد اصلا نميدانند زمان ما چيست؟ اصلا زمان را درك نميكنند. آيا زمان ما نون سنگك است يا نون فرانسوي وآلماني كه اتفاقا در اين شهر هم زياد است. عدهاي بر اين گمان هستند كه پست مدرن يعني هر چيزي بعد از مدرن. خيال ميكنند زمان همان تقويم و ساعت است و مسائل را با هم اشتباه ميگيرند. الان تعداد زيادي شاعر هستند كه غزل ميسرايند. ممكن است از اين تعداد دو نفر غزل سراي خوب متولد شود. همان طور كه در گذشته دور هم همينطور بوده است يا در گذشته ميانه و همينطور در زمان حال هم همينگونه است. ممكن است همين تعداد دريافته باشند و يا جايي خوانده باشند كه شاعران جديد و مدرن امروز فرانسه چيزي به نام غزل ميسرايند و اسم آن را نه شعر يا پوئم يا هر چيز ديگري بلكه دقيقا غزل گذاشتهاند و ميگويند شعر زمان ما غزل است.
غزل مدرن و يا پست مدرن تنها در استفاده از كلمات به روز در گفتار عمومي، با غزل كلاسيك تفاوت دارد؟
به اين سادگي نيست كه تنها كلمات را جا به جا كنيم و معناي مجازي به آنها بچسبانيم. از معناي حقيقي به معناي مجازي رفتن تنها يكي از كارهاي شاعر است و اگر كار شاعر را به اين خلاصه كنيم اشتباه بزرگي كردهايم. اين نيست كه سيستم متريك كلام را از يك جايي برداريد و جاي ديگر بگذاريد. مثلا بگوييد خورشيد چقدر حلوا است. تا طلوع انگور چند فرسخ راه است. اين به قول شفيعي كدكني شعر جدولي است. زبان تقسيم ميشود به زبان حقيقي و زبان گفتماني چيزهايي مثل حقوق بايد كلام را به معني دقيق و حقيقي آن به كار ببرند. اما در زبان گفتماني كه به زبان شعر نزديك است تا حدودي ذوق اجازه ميدهد كه به سمت مجاز حركت كنيم. اما بايد دقت داشته باشيم كه يك چيز غير واقعي نگوييم. مثلا تركيب تا طلوع انگور چند فرسخ فاصله است. طلوع يك مسئله نجومي است، انگور از ميوه هاست و فاصله متر است. هر كدام هم معناي خودش را ميدهد. نزديك كردن اين واژگان نيز معناي مجازي ميدهد و ميشود فهميدش و لذتي هم برد. اما نزديك كردن هر كلمهاي به كلمه ديگر گاهي فارغ از منطق است. بعضي از شاعران جوان اين را سر مشق گرفتهاند و كارهاي عجيبي ميكنند كه صورتي هم ندارد. اسمش را هم ميگذارند غزل پست مدرن. اين اسمش شعر جدولي است. كافي است كلمات را بريزيد توي كامپيوترتان و همه را يك جورهايي سر هم كنيد بالاخره يك چيزي از ميان اين همه در ميآيد. ممكن است دو تاي از آنها هم خوب باشد و معنايي هم بدهد.اما اين ذوق و قريحه شاعري را ندارد. بايد چيزي در ذهن شاعر باشد و آن را بپزد و بگويد تا به دل بنشيند. در عين حال كه نبايد زبان عاميانه باشد، زبان كهن و قديمي هم نبايد باشد.
به نظر شما آيا بايد به زبان غزل كلاسيك بر گرديم؟
من نميگويم بايد به زبان حافظ بر گرديم. اگر اين كار را بكنيم هفتصد سال عقب رفتهايم. حافظ از زمانه خودش هفتصد سال جلوتر بود ما هم بايد جلو تر از زمان خودمان باشيم. بايد شيوه حافظ را بياموزيم و به كار ببريم اما نبايد از او تقليد كنيم. هيچ چيزي از زمانش نميگذرد. در كتاب مقدس و انجيل و تورات هم آمده است كه باطل اباطيل.همه چيز باطل است و در زير آفتاب هيچ چيز تازه نيست. آنچه تو در نظرت نو ميرسد در دهرهايي پيش از تو كهنه بوده است. بيدل ميگويد اي كسي كه داري دنبال نو گرايي ميگردي بدان كه هر نويي تو تلقي ميكني كهنه است. مثل لباسهايي كه مال پانصد سال پيش است و حالا ميدوزند و استفاده ميكنند و برايشان هم خيلي نواست و تازه. نو يعني نگاه نو داشتن به چيزي. چيزي كه ميماند و استفاده ميشود نو است و غزل هنوز استفاده ميشود. هنوز غزل سروده ميشود پس نو است كهنه وقتي است كه ديگر غزل نباشد و گفته نشود.
منبع : سايت تبيان