دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۱ ۳۰ بازديد
من و يك صبح باراني دگر هيچ
ملاقاتي خياباني دگر هيچ
كنار باجه اي زير درختي
تقاضاي غزلخواني دگر هيچ
از آن پيداترين خورشيد عمرم
تبسمهاي پنهاني دگر هيچ
وزآن گيسو كه تارش پود جان است
نصيب دل پريشاني دگر هيچ
ملامت ديدن و حسرت كشيدن
غم و سر در گريباني دگر هيچ
تلاقي چون كه با هم چشمها كرد
به بار آمد پشيماني دگر هيچ
دل من بوم بام آرزوها
گذر دارد به ويراني دگر هيچ
ز كجراهي كه آغازش خطر بود
رسيدم خط پاياني دگر هيچ