دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۰ ۲۹ بازديد
ايستاده ايم
در برابر دري شگفت...
تا كنون چه بي شمار
از دري كه بسته است
تا فراتر از هراس،
سرزمين عطرهاي ناشناس
رفته اند
در ، ولي هنوز
آن چنان كه بوده
- ناگشوده-
مانده است!
×××
مثل ناگهان
جان ما
شبيه غنچه اي
گشوده مي شود
و مرگ چون نسيم
از آستان جان ما
عبور مي كند!
×××
زندگي
جز همين درآمدن
جز همين گذار
جز درنگ ساده اي
در اتاق انتظار
نيست!!