دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۰ ۳۳ بازديد
تو از عشيرهّ اشكي ، من از قبيلهّ آهم
تو از طوايف باران ، من از تبار گياهم
تو آبشار بلوري ، تو آفتاب حضوري
طلوع روشن نوري در آسمان پگاهم
به جستجوي نگاهت هزار دشت عطش را
گذشته اند پريشان ، قبيله هاي نگاهم
قلندران تبسم نشسته اند چه غمگين
كنار خيمهّ سبز نگاههاي تو با هم
كدام وادي شب را در آرزوت گذشتم
كه دستهات گلي را نكاشت بر سر راهم