قايق كاغذي

مشاور شركت بيمه پارسيان

قايق كاغذي

۳۶ بازديد

 

يك جفت كفش

چند جفت جوراب با رنگ هاي نارنجي و بنفش

يك جفت گوشواره ي آبي

يك جفت ...

كشتي نوح است

اين چمدان كه تو مي بندي !

بعد

صداي در

از پيراهنم گذشت

از سينه ام گذشت

از ديوار اتاقم گذشت

از محله هاي قديمي گذشت

و كودكي ام را غمگين كرد.

كودك بلند شد

و قايق كاغذي اش را بر آب انداخت

او جفت را نمي فهميد

تنها سوار شد

آب ها به آينده مي رفتند.

همين جا دست بردم به شعر

و زمان را

مثل نخي نازك

بيرون كشيدم از آن

دانه هاي تسبيح ريختند :

من ... تو

كودكي ...

... قايق كاغذي

نوح ...

... آينده

...

تو را

با كودكي ام

بر قايق كاغذي سوار كردم و

به دوردست فرستادم

بعد با نوح

در انتظار طوفان قدم زديم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد