پارانويا

مشاور شركت بيمه پارسيان

پارانويا

۳۰ بازديد

 

زير سنگ هم شده پيدايم كن!

دارم كم كم اين فيلم را باور مي كنم

و اين سياهي لشكر عظيم

عجيب خوب بازي مي كنند.

در خيابان ها

كافه ها

كوچه ها

هي جا عوض مي كنند و

همين كه سر برگردانم

صحنه ي بعدي را آماده كرده اند

از لابلاي فصل هاي نمايش

بيرونم بكش

برفي بر پيراهنم نشانده اند

كه آب نمي شود

از كلماتي چون خورشيد هم استفاده كردم

نشد!

و اين آدم برفيِ درون

كه هي اسكلت صدايش مي كنند

عمق زمستان است در من.

اصلا

از عمق تاريك صحنه پيدايم كن!

از پروژكتورهاي روز و شب

از سكانس هاي تكراري زمين، خسته ام!

دريا را تا مي كنم

مي گذارم زير سرم

زل مي زنم

به مقواي سياه چسبيده به آسمان

و با نوار جيرجيرك به خواب مي روم

نوار را كه برگردانند

خروس مي خواند.

*

از توي كمد هم شده پيدايم كن!

مي ترسم چاقويي در پهلويم فرو كنند

يا گلوله اي در سرم شليك

و بعد بگويند:

" خُب،

نقشت اين بود"


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد