دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۹ ۳۲ بازديد
۱ برفي كه اين زمستان ببارد شاعرتر است زمستان امسال عاشق تر من باراني تر چرا كه يكي از ما ديگر برف را نمي بيند ۲ چقدر استخوان شكسته ي باد ريخته در منجيل چقدر گريه ي زيتون رفته با سپيدرود... چقدر خنده ي ما شنيده مي شود اين شبانگاهان از شانه هاي همين شيطان كوه. ۳ ما همه سرانجام خم مي شويم بر درگاه امامزاده اي و مي شكنيم كنار سنگ مزاري و عكس يادگار مي گيريم با كسي به نام كوچك مرگ. ۴ ايميل ها را باز نمي كنم اي كاش باز پاكت هايي با دستخط آرش باران پور مي رسيد كه تمبر آن باران بود و كاغذش از پاكت سيگار رهگذران ۵ تو فرشته ي سرگرداني در سايت هاي مجازي تو باراني حقيقي كه سر در آورده اي از اينترنت اگر برق نرود اين خانه را سيل خواهد برد... ۶ ما همه غافلگير شديم صبحي زلزله آمد در آسمان و بعد همه پرتاب شديم به گوشه اي و از يك جا سردر آورديم يكي مثل تو از چت روم يكي مثل من از همين سايت. ۷ زمين در مداري خاص مي چرخد و بادها در مداري خاص انسان روزگار من نمي چرخد ايستاده در بي مداري خيابان ها و دست تكان مي دهد براي فاضلاب ها... ۸ در روزگار مريضي هاي سختيم وقتي درخت ديسك گردن دارد و رود ديسك كمر حتي نسيم كه مي گذرد فشارخونش افتاده است و توفان فشارش مدام بالا مي رود و آسمان آسم گرفته و سرسام از دست موج ها... ۹ او ابتدا اجزاي كلام را در هم ريخت بعد سطرها را حذف كرد و بعد شعرها را او حالا سبك تازه اي آورده است او قادر است با پاك كن بنويسد و با مداد پاك كند ۱۰ او اقتدار عجيبي دارد در جذب واژه ها و واژه ها همه از او فرمان مي برند به مرگ مي گويد گورت را گم كن به زندگي مي گويد بمير و هر وقت از تمرد واژه اي عصباني باشد زنگ مي زند به پليس صد و ده ۱۱ شاعر يك صندلي خواست يك صفحه سپيد كاغذ بر كاغذ نوشت صندلي و بر صندلي نوشت كاغذ و اتفاق تازه ي خود را جشن گرفت. او امروز مي خواهد برعكس بر صندلي وارونه بنشيند و عكس بيندازد بي دوربين... ۱۲ امروز شاعر ما اتوبوس را در كيف جيبي اش پنهان كرد جاده را ايميل كرد براي دوستش راننده ي تاكسي دوباره مي گويد : رسيديم پياده شو پسرم... خدا به جواني همه شان رحم كند انگار شاعرند...