
عالم تاج، قائم مقام فراهاني،متولد فراهان، از توابع اراك است ،كه در عصر قاجاريه در سال 1262 قبل از انقلاب مشروطيت پا به ديده هستي گذاشته، او از نبيره هاي جناب ميرزاابوالقاسم قائم مقام فراهاني،صدر اعظم با سياست و كاردان، مشهور قاجاريه در عصر فتحعلي شاه ومحمد شاه قاجار است، شخص جناب قائم مقام فراهاني،كه از نوابغ و نوادر ادبيات و سياست در عصر قاجاريه است ، از پيشگامان سبك ادبيات اثر گذار در عصر خويش محسوب مي شود ،كه تسلط كامل بر ادبيات پارسي ،عرب ، حكمت ،فلسفه و علم سياست داشته ، خالي از لطف نيست ، كه ابياتي از خود جناب قائم مقام فراهاني نقل شود تا سپس در خصوص نواده ايشان به بحث پرداخته شود، جناب قائم مقام فراهاني مي فرمايد:
روزگار است اين كه گه، عزت دهد، گه خوار دارد / چرخ بازيگر از اين بازيچهها، بسيار دارد/ مهر اگر آرد، بسي بيجا و، بيهنگام آرد / قهر اگر آرد بسي نا ساز و، ناهنجار دارد
اين وديعه سرايش شعر ، به امانت در وجود نواده او نيز نهاده شده بود .زندگي شاعره ، عالم تاج قائم مقام فراهاني فراز و نشيب هاي فراوان گذرانده ، و اساسا يكي از مواردي كه شاعران به شيوه شعر گفتن روي مي اوردند، همين است، كه رنج و درد هاي خود را با عنصر شعر تسكين و تسلي آلام رنج ها مي دهند، او نيز چنين تقدير و سرنوشتي داشته، بهر حال در عصر قاجاريه و آن روز گار نيمه از جامعه يعني زنان و دختران در انتخاب حتي گزينش همسر اختيارچنداني نداشتند و معمولا آنان در قرون گذشته همسر افرادي مي شدند كه از نظر تفاوت سني ، خلق وخوي ، روش منش و فرهنگ خانواده با آنان سازگاري نداشتند و اساسا رنج جانكاه همواره بر زندگي آنان سايه سياه افكنده بود، عالم تاج از ذوق و قريحه شاعري توان بسيار بالايي داشته،و تنها دلگرمي او به زندگي همين سرايش افكارش در قالب شعر به شيوه عروضي بوده،آن هم صرفا براي خودش بوده نه اينكه بخواهد براي جمعي بخواند و يا ديوان شعري مدون و مكتوب داشته باشد .
اختصاصات شعري عالم تاج قائم مقام فراهانيتخلص او (ژاله ) است ، شيوه سرايش شعرش،از طرفي به سبك هندي يا همان سبك اصفهاني نزديك است، در شرح بيان مضامين ،مفاهيم و ظرافت هاي شعري و ژرف نگري خاصي وجود دارد ،و گاهي او در بيان مطالب و شرح رنج خويش ابايي ندارد،چون براي خودش شعر مي گفته و به شيوه اشعار وحشي بافقي كه از شاعران عصر صفويه است،بيشتر متاثر شده ، و الهام گرفته، وحشي بافقي نيز در بيان رنج وآلام خود بسيار با دلي سوخته و صراحت ناگفته هاي خويش را مطرح نموده، و عالم تاج به نظر مي رسد، ديوان شعر اكثر شاعران را مطالعه نموده، يكي ديگر از خصوصيات شعر ، او اين است كه چيزهاي بي جان همانند ايينه ، سماور ،شانه همكلام و مخاطب خود قرار داده است،و از طرف ديگر شيوه سرايش شعرش نيز به سبك خراساني نزديك مي شود، و با صلابت ، استواري و اختصاصات سبك خراساني همراه است ، همانند اشعار ناصر خسروقبادياني شعر مي گويد ،او مطالعات فراواني داشته و از شيوه شعرش مشخص است ، و با توجه به اينكه اكثر بانوان ، در عصر قاجاريه ، از نعمت سواد محروم بودند ، خود بيانگر اين امر است، كه حداقل در زندگي به او اين فرصت داده شده بود، كه از نعمت خواندن و نوشتن بهرمند باشد،او به زبان و ادبيات پارسي و زبان وادبيات عرب آشنايي و آگاهي دارد، و از اين طريق پيام خود را ناخواسته به نسلهاي بعدي انتقال داده است، يكي از مهارت هاي شيوه شعر او اين است،كه بيان احساس و حالات روحي خويش را بخوبي به مخاطب القاء نموده ، و همه ظرافت هاي شعري و ادبي را دقت نموده ، و اين مورد نيز نشان دهنده اين امر است، كه او اساتيد خوبي داشته ، كه شعرش از نوعي پختگي و تكامل شيوه شعري بهره فراوان داشته است.
بي گمان يكي از تلخي هاي ايام زندگي او ، تلخي تاهل نا بسامان و زهر كشنده برايش بوده ، و تلخي بعدي در گذشت ناگوار مادر و سپس پدرش ، در روح او بسيار اثر گذار و شكنده بوده، و همواره اين رنج ،غم و اندوه را براي به همراه بوده ، و تلخي بعدي متاركه ، و قطعا تلخ ترين و درد ناك آنان محروم شدن از ديدار تنها فرزندش بوده ، كه ساليان سال به اميد ديدار فرزند برومندش در سالهاي خاكستري عمرش به سياهي گذشت و عملا اين شاعره رنجور و درد آشنا روزگار ناگواري را تجربه نموده كه اين حق او ،از اين همه مصائب نيست وجاي تاسف است خودش در بيتي مي گويد :
رنجي كه من از دوري فرزند كشم
يعقوب از آن حال خبر دارد و بس
معماري و چيدمان كلمات و آهنگ واژگان همگي در ابيات و اشعار عالم تاج و نگاهش به زمانه : از ياس و نااميدي ، حرمان و ناكامي ، رنج و گداز، حسرت و سردي ، بي وفايي و بي اعتباري، افسرده وبي انگيزه ، تاريكي و سياهي ، اندوه و درد ،خسته و مايوس بيشتر استنباط و استناج مي شود، و نشاط و شادابي در شيوه شعرش كمتر مشاهده مي شود، البته يك بارقه ، اميد و انگيزه به او شوق ماندن در سراي خاك را همواره نويد مي داده ، اميد به ديدار فزرندش است ، شايد سختي ترين آزمون و ابتلا روزگار براي افراد ، دوري از فرزند يا فرزندان و يا فقدان آنان باشد كه در مورد عالم تاج چنين است ، كه فرزند او در بزرگي از ادبيان عالم شعر و ادب به نام پژمان بختياري كه از شاعران معاصر است، عالم تاج در غم دوري از ديدار پژمان پژمرده شد ،اما او به اميد آينده صبوري نمود، پژمان بختياري بعدها خود در باب والدين خويش در مقدمه كتاب اشعار مادرش چنين مي گويد: «مادرم در آغاز جواني بود و پدرم در پايان جواني،مادرم اهل شعر و بحث و كتاب بود و پدرم مرد جنگ و جدال ».
شايان ذكر است در شعر و ادبيات پارسي معمولا به غير مرحوم سپيده كاشاني كه زندگي دوران تاهل را خوش بختانه به خوبي داشته ساير شاعره هاي ايران همانند پروين اعتضامي ، فروغ و عالم تاج قائم مقام فراهاني از ازدواج و دوران تاهل خرسند نبودند و كه متاسفانه تاهل انان به تجرد و بازگشت به خانه پدري و متاركه با شريك زندگيشان انجاميده، البته نمي شود مقصر واقعي را همسران آنان قلمداد نمود، چون اساسا شاعران از روحيه بسيار حساس برخوردار هستند و ذاتا زود رنج مي باشند به جهت اينكه بيشتر از اقشار جامعه از محيط اطراف خودشان مثاثر مي شوند و اينكه ازدواج انان سنخيت از جنس خود نداشته ، شايد يكي از علت باشد بهرحال ...در مورد عالم تاج حتي از ديدار فرزند مدتها محروم بوده در شعري عالم تاج با تنها چند واژه از حرمان و ناكامي خود از زندگي مي گويد:
تاج عالم گر منم بي گفت و گوي
خاك عالم بر سر عالم كنيد
او در شعري عملا ازدواج خويش را سر منشاء اين روزگار پريشان احوال مي داند و مقصر را به نوعي نزديكان خويش قلمداد نموده و آنان را به نكوهش و انتقاد قرار داده تا جايي كه با صراحت بيان مي كند كه سهم او از اين زندگي بسيار ناچيز است و او به كمترين امكانات مادي و معيشتي قانع است اما به ازدواج تحميلي وناگوار چون شرنگ تلخ بر روح وجسم او اثر گذاشته و فرسوده و به تباهي رساند.
چه ميشد آخر اي مادر اگر شوهر نميكردم
گرفتار بلا خود را چه ميشد گر نميكردم
گر از بدبختيم افسانه خواندي داستان گويي
به بدبختي قم كان قصه را باور نميكردم
مگر بار گران بوديم و مشت استخوان ما
پدر را پشت خم ميكرد اگر شوهر نميكردم
بر آن گسترده خوان گويي چه بودم؟ گربهاي كوچك
كه غير از لقمهاي نان خواهشي ديگر نميكردم
زر و زيور فراوان بود و زير منتم اما
من مسكين تمناي زر و زيور نميكردم
گرم جون خوشقدم مطبخنشين ميساختي بيشك
چو او ميكردم ار خدمت از بهتر نميكردم
هر انساني با خواندن اين اشعار بسيار متاثر و افسرده خاطر مي شود كه در گذشته تاريخ زنان جامعه كه مادران وآينده سازان فرداي جامعه كشور اسلامي هستند، ازمواهب اوليه و زندگي طبيعي خويش محروم بودند، اما خوشبختانه الان ما ،در عصري زندگي مي كنيم، كه زنان محترم جامعه دوش با دوش مردان در عرضه هاي فناوري و علوم به بالاترين درجات تحصيلات عاليه مي رسند و در تمام مشاغل و حساس ترين امور به جهت لياقت ،شايستگي ،دقت ،نظم و منش خود در تمام لايه هاي مديريتي ، پرورشي ،اموزشي ،پژوهشي تحقيقي، و مراكز درماني و در تمام عرضه هاي كار وتلاش موفق هستند، نقش و اهميت وجود وگوهر زنان پارسا ،متعهد ومتخصص بر هيچ فردي پنهان نيست و دختران و زنان محترم جامعه مي بايست قدرشناس اين فرصت طلايي باشند كه از اين بركات و مواهب زندگي همانند مردان جامعه استفاده مي نمايند، چون آنان نيمه از جامعه پويا و خردمند را تشكيل مي دهند ،آنان مادران جامعه هستند و قطعا حضورشان بسيار ارزشمند و قابل احترام است ، عالم تاج عليرغم اينكه تمام اشعارش از سر درد ونااميدي است اما در لايه هاي نهفته وجودش انگار اميد جوانه زده بود .
نور چشمان، دخترا، آينده اندر دست توست
قدر نعمت را بدان اي گوهر يكتاي من
شايان ذكر است ديوان اشعار عالم تاج پس از وفات او توسط تنها پسرش پژمان بختياري جمع آوري شد، و در سال 1345 به زيور طبع مزين گرديد ،لذا بسياري از اصحاب ادب وانديشه از شيوه شعريش و سبك وسياق اين شاعره عصر قاجاريه تا آن زمان بي اطلاع بودند ،اكنون كه نام اين شاعره عالم تاج قائم مقام فراهاني ذكر شده يكي دوبيت از اشعار پسر زندگييش پژمان بختياري نيز براي حسن ختام درج گردد.ديوانه سر صحبت فرزانه ندارد / در انجمن عقل فروشان ننهم پاي
تا چند كني قصه اسكندر و دارا / ده روزه عمر اين همه افسانه ندارد
منبع : سايت تبيان