دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۷ ۲۹ بازديد
تو
از شكوه خيمه ليلا مي آيي
تا در حريق واحه ي عاشق
گامي به درد بسپاري .
بر خارها رطوبت پاي برهنه است
از بركه هاي باديه پيغام مي برد .
زنگ كدام قافله در بانگ پاي توست
كاين بي شكيب
درد سياه را
همچون حضور دوست
در استخوان خسته ي خود ، بار مي دهد .
تكرار كن
تكرار كن مرا
تا شعر من رها شود از تنگناي ناي .
آواي تو بشارت آزاديست .
و
لالايي بلند مژگانت
پلك مرا
تا بي گزند رخوت شبگير مي برد .
تا
فصل بزرگ ديدن و ماندن
از مشرق حضور تو برتابد
تكرار مي كنم :
نام تو را .
تو
از شكوه خيمه ليلا مي آيي.
بانوي من شكوه غريبت شكفته باد .