دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۷ ۳۰ بازديد
او
بر آن كرانه بود
بانگم پلي شد و تا او رفت
او
بر اين كرانه بود .
آب گلين
بر پايه هاي سنگي پل شعر مي نوشت :
« اين قصه را نهايت خود بي نهايتي است
آيا دو امتداد موازي
حتي
در خوابهاي هند سگي مي رسد به هم ؟»
تنها نه او
كه
صدها
هزارها
بر لب سوال
در جست و جوي پاسخ « آيا؟ »
از پل گذشته اند .
شعر روان رود
راز آشناي پاسخ « آيا ؟ » ست
اما
با عابران پل
ره - بارهاي كهنه و سنگين ادعاست .
شعر روان رود .
بر خيل عابران نگشوده است
يك گوشه از نهفته ي « آيا ؟ »
تاريخ مرگ پل
بر پايه هاي سنگي حك است .
رود بزرگ
آن را سروده است .
تاريخ مرگ پل
شايد نهايتي است
بر مرزهاي هندسه بي نهايتي .