دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۷ ۳۱ بازديد
زنداني جوان
از مانده هاي جيره ي نانش
بانگ قناريان خميرين را
پرواز مي دهد
رؤياي گربه ها
دنياي زرد بال قناريهاست .
اي شاخه صبور گلابي
يكدم رها بكن
سنگين اين قفس را
-با گربه هاي مست -
زنجير زندگي
سياره ي زمين را چون واژه ي خدا
آويخته به گردن « دالايي لاما *» ي پير .
هان دستهاي خسته ي بودا
زنجير واژه را بگسل .
تا هول مرگ
و ترس سقوط
سياره ي زمين را در كام خود كشد .
پيچيده در اتاق
آواز خك .
آواز باد .
آواز آب
و بانگ قناريان دلشاد.
توپ زمين
در پيش چشم گربه ي من چرخ مي خورد .