در باز

مشاور شركت بيمه پارسيان

در باز

۳۴ بازديد

 

در گشودم ، در گشودم بي قرار

 پرده هاي  سرخ را بالا زدم .

 عكس زيبايت  نهادم روي ميز

 بوسه بر آن صورت زيبا زدم .

 

مريمي روي بخاري بود و من 

دسته اي ديگر نهادم پيش آن .

زانكه مي دانستم اي مريم سرشت

 شاخ مريم را به جان خواهي به جان .

 

ساغر لبريز هم لب تشنه بود

تا بلغزد روي مرجان لبت

 تا تهي گردد درون كام تو

 شورت افزون سازد  و تاب و تبت .

 

 شعر « شبها » روي لب پرپر زنان

بي قرار پرده ي گوش تو بود

 شعر « شبها »  قصه اي  از قصه هاست

 زانكه راز درد ما را مي سرود

 

 بوي آغوشت شناور در فضا

 مژده مي دادم  كه مي آيي  به ناز

 ديده بر در دوختم ، اما دريغ

 چشم بازم ماند و آن شام دراز .

 

 روز و شبها رفت و چشم باز در

 سرزنش بارست و گويد يار كو ؟

 يا فرازم كن كه آسايم  ز رنج

 يا بگو باز ايد آن افسانه گو .


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد