دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۷ ۲۹ بازديد
چه شام ها كه گذشت و چه روزها كه پريد
خيال روي تو ماندست و مرد ناكامي .
شكست جام نيازم به كف ، كجا رفتي ؟
كه سالهاست به جامم نمي زني جامي .
از آن دمي كه تو با خشم از برم رفتي
تن زني هوس انگيز بستر من شد
ولي چه فايده مردم به گوش هم خواندند ،
كه با تمام غرورش اسير يك زن شد .
هميشه بازوي من همچون بازوان سحر
در انتظار تن گرم آفتابي هست .
دريغ و درد بر اين انتظار نارس تلخ
نشان چشمه ي تو ، جلوه سرابي هست .
سرود من همه خشكيده روي لب هايم
ولي بلور نگاه توپاز مي خندد .
بيا كه صاعقه درد پيكرم را سوخت
برو كه برق تو چشم شكيب مي بندد .
به روي دشت هوس ها هر آنچه مي گردم
به غير بوته شهوت گلي نمي يابم .
تويي گلي كه خبر نيستم ز احوالت .
منم كه جز به سر بوته ها نمي تابم .