آفتاب

مشاور شركت بيمه پارسيان

آفتاب

۲۹ بازديد

 

 چه شام ها كه گذشت و چه روزها كه پريد

 خيال روي تو ماندست  و مرد ناكامي .

 شكست جام نيازم به كف ، كجا رفتي ؟

 كه سالهاست  به جامم نمي زني جامي   .

 

 از آن دمي كه تو با خشم از برم رفتي

 تن زني هوس انگيز بستر من شد

 ولي چه فايده  مردم به گوش هم خواندند ،

كه با تمام غرورش  اسير يك زن شد .

 

هميشه بازوي من همچون بازوان سحر

 در انتظار تن گرم آفتابي هست .

 دريغ و درد بر اين انتظار  نارس تلخ

نشان چشمه ي تو ، جلوه سرابي هست .

 

 سرود من همه خشكيده روي لب هايم

 ولي بلور نگاه توپاز مي خندد .

 بيا كه صاعقه درد پيكرم را سوخت

 برو كه برق تو چشم شكيب مي بندد .

 

 به روي دشت هوس ها هر آنچه  مي گردم

 به غير  بوته شهوت گلي نمي يابم .

 تويي گلي كه خبر نيستم ز احوالت .

منم كه جز به سر بوته ها نمي تابم .


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد