با نسيم بهار

مشاور شركت بيمه پارسيان

با نسيم بهار

۳۴ بازديد

 

خون فروردين به صحرا جوش زد

 شاخه ها  بشكفت در دامان باغ .

چشم جانم  باز شد  با اشتياق

 تا ببيند  فصل گلخندان باغ .

 

چشم جانم باز شد ، هنگامه ايست

 عاشقان گل ز افسون خيال

 سوي صحرا مي شتابند از نهفت

 تارها گردند از بند ملال .

 

شاخه ي گيلاس ، هم رقص نسيم

 جلوه ها دارد در آغوش بهار

 آن چنان كز جنبش جادوفريب

 زنده مي دارد به خاطر ياد يار

 

شد بهار و لطف گلبوس نسيم

 غنچه هاي خفته را بيدار كرد .

 ديدن دامان گلپيراي دشت

 خون شادي در رگ بيمار كرد ،

 

 سال ها رفته است و با طبع حزين

 در نهفت خاطرم ، لب بسته ام .

 خنده شور و نشاط گرم را

 بر لب ناگفته ها ، بشكسته ام

 

 نوبهارا ! با  نسيم زندگي

 غنچه ي طبع مرا هم باز كن .

با من دلبسته در تار سكوت

 داستاني از بهاران ساز كن .

 

گفته بسيار دارم  اي نسيم

 لحظه اي دامن بيفشان بر سرم ؛

گرچه مي ترسم سبك خيزم ز جاي

زانكه از بس سوختم خاكسترم .

 

 گر زبان لال من گويا شود

 قصه ي ناگفته را خواهم سرود

 آنچنان گويم كه دردم تا ابد

 اشك ريزد بر سر بود و نبود .


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد