مرداب چشم او

مشاور شركت بيمه پارسيان

مرداب چشم او

۳۱ بازديد
 

سالي گذشته است

 زان ماجري كه عشق من و او از آن شكفت

 زان شام ها كه شعر فريباي  من شنيد .

 در آن شب اميد .

چشمان او به سبزي  مرداب سبز بود .

در گوش من ترانه نيزار مي سرود

 آغوش مهر او ،

 گرماي بيكرانه ظهر كوير داشت .

زان ماجراي تلخ

 سالي گذشته است

 با آنكه داستان من و او كهن شده است .

 با آنكه دوستدار شكارم ، ولي هنوز

 هرگاه بر كرانه  مرداب مي رسم ،

با تير سينه سوز

مرغابيان وحشي آن را نمي زنم .

........................

در آن شب اميد

 چشمان او به سبزي مرداب سبز بود !


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد